ماجراي عرشيا و پارسا با جوجه اردك ها
سلام عشقهاي مامان قربون صورت ماهتون برم من . امروز دوم تيرماه هست . ماه رمضان به سرعت سپري شد و عيد فطر هم گذشت. روز عيد به همراه مامان جون و باباجون به امامزاده صالح رفتيم. در راه بازگشت بابا براي شما دو نفر ، دو تا جوجه اردك كوچولو خريد. كلي ذوق زده شده بوديد و از خوشحالي بالا و پايين مي پريديد. من هم ناراحت و ناراضي .كسي به ناراحتي من كار نداشت. آن قدر شما هيجان زده بوديد كه من هم ناچارا پذيرفتم. دو روز از اين ماجرا مي گذشت كه عرشيا جانم ، اطلس جان ( دختر همسايه ) را صدا كردي و به همراه هم و دو تا جوجه اردك به حياط ساختمان رفتي. از قضا رادين پسر همسايه پايين هم تا صداي شما را شنيد به سمت شما آمد و با شما ه...